وقتی دلت گرفته باشد تمام ابرهای دنیاهم که ببارند عمق حفره دلت را نمیگیرند...
وقتی دلت گرفته باشد مفهومی ندارد کجا و در کدام آبادی به سر میبری... دلت را میفشرد بهم...
اینجاست که دلت میخواهد زمان متوقف شود...
درک آدمها اضاف بیاید تا جایی فراتر از انتظار برای چاله ای در دلت باشد...
وقتی دلت گرفته است فرار میکنی از تمام همهمه ها .. دغدغه ها...
گوشه ای درکنار دیوار دلت جا خوش میکنی .. اصلا مهم نیست در بیرون این دل چه ها میگذرد...
این دل فقط میخواهد جاده ای بی انتهارا ... جاده ای که خودت باشی و خودت...
وقتی دلت گرفته باشد...