loading...
فانوسی در دل ♀ تاريکي شب
fAnOos-ShAb بازدید : 11 سه شنبه 1395/06/23 نظرات (3)

اگه یه وقتایی هنوزم اینجا میاین بدونین که در مورد نویسندگیم وسعت پیدا کرد  و ترانه هم میگم... خلاصه که شاید متنام روزانه به چشمتون بخوره... 

نمیخوام چیز زیادی بنویسم فقط بدونین یه وقتایی تو ذهنم میاین ...

دلم براتون تنگ میشه گاهی... 

fAnOos-ShAb بازدید : 12 دوشنبه 1395/06/08 نظرات (4)

کاش دور نشود انسانیت از مفهوم انسانیت ... یا اگر هم تا به ناکجا آباد دور شد خاطراتی پاک باشند که بمانند...

 

دلم برایت تنگ میشود گاهی!

fAnOos-ShAb بازدید : 20 شنبه 1394/11/03 نظرات (4)

   

 

   از تو گذشتن سخته با تو نبودن درده
واسه من
زنده بودنم مرگه بدون تو و عشقت
واسه من
وجود من مال تو
قلب تو برای من عزیزم
رفتن تو مرگ منه
دستای تو تو دستمه
نگو كه باید جدا شیم
نبود تو نبودمه
بدون تو كم میارم
تا پای جون دوست دارم
اگه تو از من جدا شی
امید موندن ندارم
واسه با تو بودن زندگیمو باختم
یك كلبه ای از عشق واسه ی تو ساختم من
عاشق تو بدوم عاشق تو هستم
درای دلم را روی همه بستم من

زندگیم تا الان همش بوده عذاب و بس
یاد گرفتم كه برم جلو عصا به دست
حس می كردم كه به انتها رسیده طاقت
خودم رها كردم و زدم به سیم آخر
فكر می كردم تموم شده دیگه دوره ی پاكی
وقتی دیدمت فهمیدم تو این كره ی خاكی
میشه هنوزم دوست داشت و عشق نمرده
فهمیدم اینو كه زندگیم چشم نخورده
من عشق را با تو می خوام چون كه تو دلت بقیه مرد
این دل سادم شكست و بخیه خورد
باید كه نور این دلم حالا بتابه رو تو
عوض نمی كنم با غریبه یك تار موت
ادما دلم شكستند و اینو یادم دادند
كه دیگه خودمو قایم بكنم از عالم ادم
می خوام بیا كه پناه دل خستم باشی پس
بی تو می دونم زندگیم از هم پاشیدست

رفتن تو مرگ منه
دستای تو تو دستمه
نگو كه باید جدا شیم
نبود تو نبودمه
بدون تو كم میارم
تا پای جون دوست دارم
اگه تو از من جدا شی
امید موندن ندارم

من و تو با همه فرق داریم اینو خودتم میدونی
اگه تو بری می میرم تو بگو كه با من می مونی
دارم از چشمات می خونم كه حالا منتظر یه مرده
مردی كه همه احساساتش منحصر به فرده
همه دردای من توی بغض صدام اره
داستان زندگی همچنان ادامه داره
ولی بحث تك و تنهایی ادامه دادم
می خوام منم بگم تو اسمون یه ستاره دارم
غرور را می ذارم كنار پس بذار تو بگی
كه مثل تو پیدا میشه از هزارتا یكی
دل من بدجوری بی تابه به خاطر با تو بودن
تو رو می خوام با تمام وجود تار و پودم
می دونی كلی منتظر موندم تا شبی كه بهم بگی
از اینجا به بعد توئی واسم شریك زندگی
پس حالا میاد روی زمین قلم یاس
بی تو دیگه واسه من پایان كلمه هاست
 
واسه با تو بودن زندگیمو باختم
یك كلبه ای از عشق واسه ی تو ساختم من
عاشق تو بودم عاشق تو هستم
درای دلم را روی همه بستم من

 

 

 

پ. ن : باور کن نبود تو نبودمه... 

fAnOos-ShAb بازدید : 18 چهارشنبه 1394/09/18 نظرات (1)

تو بايد باشي.. بودن تو اوج ماندن است... بمان تا تمام رفتن هاي دنيا آب شوند در ساحل چشمانت...

توکه باشي پاييز با تمام رنگش ميماند تا ثابت کند تمام دلتنگي هاي دنيا با بودن تو چال ميشوند..

. بودن تو خود آرامش است...

fAnOos-ShAb بازدید : 13 یکشنبه 1394/09/15 نظرات (2)

تو هر شهر دنیا که بارون بیاد

خیابونی گم میشه تو بغض و درد

تو بارون مگه میشه عاشق نشد

تو بارون مگه میشه گریه نکرد

مگه میشه بارون بباره ولی

دل هیچکی واسه کسی تنگ نشه

چه زخمه عمیقی توی کوچه هاس

که بارون ی شهرو به خون میکشه

تو هر جای دنیا ی عاشق داره

باگریه تو بارون قدم میزنه

خیابونا این قصه رو میدون

رسیدن سر آغاز دلکنده

هنوز تنهایی سهم هر عاشقه

چه قانون تلخی داره زندگی

با ی باغ که عاشق غنچه هاس

چجوری میخای از زمستون بگی؟

♫♫♫

ی وقتا ی دردا تو دنیا هست

که ادم رو از ریشه میسوزونه

هر عشقی تموم میشه و میگذره

ولی خاطرش تا ابد میمونه

گاهی وقتا ی جوری بارون میاد

که روح از تن دنیا بیرون میره

یکی چتر شادیش رو وا میکنه

یکی پشت ی پنجره میمیره

تو هر جای دنیا ی عاشق داره

با گریه تو بارون قدم میزنه

خیابونا این قصه رو میدونن

رسیدن سر آغاز دل کندنه

هنوز تنهایی سهم هر عاشق

چه قانون تلخی داره زندگی

با ی باغی که عاشق غنچه هاس

چجوری میخای از زمسون بگی؟

♫♫♫

fAnOos-ShAb بازدید : 16 پنجشنبه 1394/08/21 نظرات (1)

وقتی دلت گرفته باشد تمام ابرهای دنیاهم که ببارند عمق حفره دلت را نمیگیرند...

وقتی دلت گرفته باشد مفهومی ندارد کجا و در کدام آبادی به سر میبری... دلت را میفشرد بهم...

اینجاست که دلت میخواهد زمان متوقف شود... 

درک آدمها اضاف بیاید تا جایی فراتر از انتظار برای چاله ای در دلت باشد...

وقتی دلت گرفته است فرار میکنی از تمام همهمه ها .. دغدغه ها... 

گوشه ای درکنار دیوار دلت جا خوش میکنی .. اصلا مهم نیست در بیرون این دل چه ها میگذرد... 

این دل فقط میخواهد جاده ای بی انتهارا ... جاده ای که خودت باشی و خودت...

وقتی دلت گرفته باشد...

 

 

fAnOos-ShAb بازدید : 13 دوشنبه 1394/08/18 نظرات (1)

به جایی رسیدم که با هیشکی حرفی ندارم...

موج ها رسیدند به ساحل تو هنوز هم دل نگرانی ؟ 

دل نگرانی که نکند تورا هم با خود ببرد که نکند نیاورده باشد خبر انتظارت را؟ 

موجی که به ساحل رسید دیگر تمام است ... شسته است تمام همهمه ی وجودت را...

دل را بسپار بسار به دریاهای بادا باد...

بگذار بگذر این سیاهی مبهم نگاهت ...

این بغض باید بشکند .. باید اشک چشمانت ببارد .. ببارد تا ببرد تمام این خفگی ها را...

موج دلم بی قراری میکند... پیدا نمیکند ساحلش را.. مدام میکوبد خود را به دیوار دلم... 

تاری بسته است پشت رگه های گلویم... 

میشود آزاد شود؟ میشود آنجا جا خوش نکند؟ 

fAnOos-ShAb بازدید : 13 جمعه 1394/08/01 نظرات (2)

چقدر خاليست جاي شانه هايي که بتوانم سربگذارم و زارزار با صدايي از عمق وجودم گريه کنم... 

بي آنکه ترس و واهمه داشته باشم از پس زده شدن.. قضاوت شدن و حتي تکراري شدن... 

اگر ميگويم حالم خوب است کاملا درست است توهم باور کن اما آن ته ته دلت بپرس حال دلش هم خوب است؟! کاش تمام نشوند آن نگاه هاي پر معني قديمي که ميخواندند راز دل را از چشمها بي هيچ کلامي... 

کاش تمام نميشد تمام حس هايي که حال فقط گندآبي از آن باقي مانده است... 

کاش بود شانه اي تا کم ميکرد اشک هاي اضافي صورتم را...  

هنوز هم ميگويم حالم خوب است و توهم باور کن.. اما باز در ته دلت... 

...

fAnOos-ShAb بازدید : 13 سه شنبه 1394/07/28 نظرات (0)

يه پنجره با يه قفس...  يه حنجره بي هم نفس... 

سهم من از بودن تو يه خاطرس همين و بس... 

...

fAnOos-ShAb بازدید : 12 یکشنبه 1394/07/26 نظرات (1)

هنـــــــــــوزم میشه عاشــق بود ... تو بـــــــاشی کار سختی نیس....

 

حس اینکه دارمت حتی اگه برای چند لحظه باشه برای چند لحظه همه ی فکرمو مال خودت کنی باعث میشه تمام مشکلات و مشغله ی ذهنمیم کم بشه....

حس داشتن یه تکیگاه محکم که حتی اگه عمق چاه هم برم باز پیشمه... باز منو میفهمه... باز نمیذاره رو زمین بمونم... دستمو بلند میکنه آروم در گوشم میگه هنوز خیلی زوده واسه کم آوردن...

نمیخوام هیچجوره از دستت بدم... حس داشتنت بهم امید زندگی میده... 

عاشقی یعنی خود داشتن تو... 

fAnOos-ShAb بازدید : 9 چهارشنبه 1394/07/15 نظرات (2)

حس خوبيه ببيني  يه نفر همه رو به خاطر تو پس زده...  ؛)

+++هنوز هم سکوت مي ارزد به تمام ناگفته هاي دنيا... 

fAnOos-ShAb بازدید : 21 شنبه 1394/06/14 نظرات (8)

بازم یه 14 شهریــــــــــور دیگه... بازم یه بغــــــض توصیف نشدنی اون ته دل ... بازم یواشــــــــــکی حرف زدن با خدا... بازم آرزو های ناگفتـــــــــــه چون خودش بهتر از هرکسی میدونه....

بازم بزرگ شدن دردناک.... و کلی حــــــــــــس مبهم.... خدایا خودت میدونی تنهام نذار همین... 

 


fAnOos-ShAb بازدید : 20 پنجشنبه 1394/06/12 نظرات (0)

قبل از اینکه نوشتن این پست رو استارت بزنم خیلی حرفا تو ذهنم بود برای نوشتن... ولی الان که شروع کردم به نوشتن انگار واقعا چیزی به ذهنم نمیرسه...

دوباره رسید شهریور همون ماهی که واسه من یه چیز دیگس... همون که تو روز 14 امش ساعت 10 صبح به این دنیا اومدم... نمیدونم شایدم پرت شدم تو این دنیا...

همه روز تولدشون براشون یه حس خاص هست... پس من خیلی شاهکار نمیکنم اما واسه من جز تمام این حس هایی که فکر نمیکنم کسی بتونه خیلی خوب توصیفشون کنه , یه عالمه فکرای درهم ورهم هست...

راستش اصلا دوس ندارم انقدر بزرگ شم دوس ندارم سنم فقط بره بالا و هنوز نتونسته باشم به خیلی چیزایی که از بچگی دوست داشتم برسم نه به خاطر اینکه من نتونستم به خاطر اینکه زندگی همیشه به کام ما نیست و گاهی واقعا شرایط نمیذاره....

حالا که دارم دهه سوم زندگیمو شروع میکنم یه حس غم ته دلمه... انگار بزرگ شدن ترس داره... 

دلم برای خیلی چیزا تنگ شده... خیلی چیزا رو با یه عالمه حس متفاوت میخوام ولی.... 

نمیدونم ته این 20 شهریور امسال به کجا میرسه ولی خدایا بهترینم که روز به روز بیشتر درکت میکنم حتی اگه بی معرفت تر از قبل شده باشم خیلی هم بی معرفت تر ولی واقعا بیشتر میفهممت خیلی بیشتر از قبل و ممنونم برای این احساس.... از حالا به بعد هم تنهام نذار... چه خوبه که ادم لازم نیست واست چیزی رو توضیح بده ...

بزرگ شدن درد داره در کنار تمام خوبی هاش.... از تمام بزرگ شدنم که واقعا دلم نمیخواد انقدر زود بگذره بیشترین چیزی که بهم حس خوبی میده اون فکراس... خیلی بزرگ شدن... عوض شدن... وسعت پیدا کردن... یه وسعتی که گاهی خودمم توش غرق میشم... 

خدایا هنوز هم به این وسعت نیاز دارم.... کمکم کن... ساده نوشتم چون تو ساده میفهمی.... 

 

 

12ام شهریور 94 

 

 

 

 

ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﻪ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻧﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻧﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺣﺘﯽ
ﺁﯾـــــــــــﻨﺪﻩ
ﺩﻟﻢ
.
.
.
ﺑﭽـــــــﮕﯿﻤﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ !
ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺷﻨــﯽ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﮐﺎﮐﺎﺋﻮﯾﯽ !
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻼﻝ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﮐـــﻞ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺯﻏﺎﻟﯽ ﺷﻪ !
100 ﺑﺎﺭ ﯾﻪ ﺳﺮﺳﺮﻩ ﯼ 1 ﻣﺘﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﻡ
ﺑﺎﺯﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻢ !
ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ 10 ﺗﺎ ﻗﻨﺪ ﺑﺨﻮﺭﻡ !
ﺑﺴﺘﻨﯽ ﻭ ﭘﻔﮏ ﻭ ﻟﻮﺍﺷﮑﻮ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ ! ﺳﺮﭼﯿﺰﺍﯼ ﻣﺴﺨﺮﻩ
ﺍﻧﻘﺪ ﺑــــﺨﻨﺪﻡ ﺑﯿﺎﻓﺘﻢ ﮐﻒ ﺍﺗﺎﻕ !
ﺁﺩﺍﻣﺲ ﺑﭽﺴﺒﻮﻧﻢ ﺯﯾﺮ ﻣﯿﺰ ﮐﻼﺳﺎ !
ﻋﯿﺪﯾﺎﻣﻮ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻗﻠﮏ
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺎﺯﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻨﻢ ... ﻣﻮﺭﭼﻪ
ﻫﺎﺭﻭ ﺑﮑﺸﻢ !
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣــﺎﺩﺭﻡ ﺍﺷﮑﻤﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻪ ﻧﻪ
ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺗﻨﻢ !
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺷﺒﺎ ﺗﻮﺧﻮﺍﺏ ﻏﻠﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ !
1000 ﺗﻮﻣﻦ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺧــــﻮﺵ ﺑﺎﺷﻪ !
ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﺩﺭﺧﺘﺎ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻡ
ﻏﺮﻭﺑﺎﯼ ﺑﻌﻀﻲ ﺭﻭﺯﺍ ﻓﻘﻂ ﻣﻨﺘﻈﺮ " ﺁﻧﺸﺮﻟﻲ " ﺑﺎﺷﻢ !

ولم کنی تا صبح تو شهر بازی بمونم...


fAnOos-ShAb بازدید : 13 چهارشنبه 1394/06/11 نظرات (7)

قایقی خواهم ساخت 
خواهم انداخت به آب. 
دور خواهم شد از این خاک غریب...

قایق از تور تهی 
و دل از آروزی مروارید، 
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران 
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان 

همچنان خواهم راند 
همچنان خواهم خواند 
«دور باید شد، دور. ..    

 

 

 

 

+++ شمارش معکوس این بار نه تولدم, تا 20 شهریور... میشود شروع کرد باز هم... حتی اگر لازم باشد از نو... میرم من ... 20 شهریور 94 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

fAnOos-ShAb بازدید : 15 چهارشنبه 1394/06/04 نظرات (3)

به راستی اگر میشد چه ها میشد؟

به راستی اگر همین امسال در همین سن شاید همین ماه برای همیشه از پیش همه و دنیا میرفتم چه میشد؟

این موضوع کتمان ناشدنی است که همه یکروزی میروند اما هیچکس نمیداند آن روز کی و کجاست...

شاید اگر حال میرفتم دلهایی میسوخت از اینکه حیف شد جوان بود هنوز آرزوهایی داشت ... حکمت خدا چه بود که بردش... یا شاید برای آرام کردن دل خانواده ام بگویند خدا گلچین است...

شاید اگر حال میرفتم خانوادم حسرت نبودم را میخوردند که تنها دخترمان چه غریبانه رفت... شاید دیگر در کنار تمام محبت ها و دوستی هایمان در این خانواده نقلی .. دیگر لازم نبود همیشه نا دیده بگیرم خیلی مسائل را دیگر لازم نبود به عنوان کوچک ترین گاهی کوتاه بیایم... 

شاید اگر حال میرفتم دیگر برادرم کسی را نداشت تا برایش قدرت نمایی کند و گاهی با همه وجودش به سمتم حمله ور شود و من فقط اشک بریزم چرا؟ چون من زنم چون زن ها باید خفه شوند چون حتی خانواده ها با همه وجودشان این موضوع را به وجود اوردند که دختر باید خفه شود.... دختر چون دختر است باید کوتاه بیاید... میدانم تمام این ها را میدانم که دختر قلبش ظریفست و روحش به وسعت آسمان... اما میشود که این نباشد که همه مساوی باشیم... میدانم فقط گاهی این مسائل به وجود می آید و در میان تمام محبت ها این ها گم میشوند... اما دختر قداست دارد و وجود ...به هر دلیلی نباید شکسته شود چون بروز نمیدهد... معتاد نمیشود.. عربده نمیکشد.... چیزی را نمیشکند... کسی را نمیکشد... فقط و فقط و فقط خرد میشود همین. 

شاید اگر حال میرفتم حتی همان دختر کوچولوی بامزه ی 4 ساله که از کودکیش به من عادت بسیار داشت من را تهدید نمیکرد که اگر به من لاک ندهی تا خود بزنم یا اگر شیر آب را باز نکنم و نپاشم تو حق نداری به خانمان بیایی ... :)

شاید اگر حال نبودم دوستانم کمی اشک میریختن و نمیدانم شاید خاطره های بودنشان با من را به یاد می آوردند ... با خود میگفتن حیف شد... هنوز میتوانست باشد... شاید به یاد می آوردن که چقدر از من سواستفاده کردند و من حتی یک بار به رویشان نیاوردم چقدر به خاطر مهربانی های الاغ مانندم دلم را شکستند و اشکم را جاری کردند...مگر دنیا ارزش چه چیز را دارد که انسانها انقدر راحت بشکنند همدیگر را... 

شایدم نه ... شاید هم فقط کمی ناراحت شوند... 

شاید اگر حال میرفتم آنکه به گمان خود مهرم در دلش فرو رفته بود حال بیشتر مرا میفهمید...

نمیدانم اگر حال برای همیشه میرفتم چه کسی میفهمید به جز خانواده ام؟ کسانی که اگر سال به سال هم حالشان را نپرسم حاضر نیستند از من یاد کنند؟ 

کاش خود میدانستند اگر حال میرفتم لباسهایم را بدهند به بهزیستی هرچند آنچنان هم نو نبودند... 

نمیخداهم کسی برایم اشکی بریزد یا دلی بسوزاند ... کسی که میرود در اوج آرامش و حس خوب است.. دل سوزاندن ندارد... فقط این را میخواهم تا هرکسی هرچند کوتاه در مراسم خاکسپاری ام باشد... 

تمام این حرف ها همه حرف های زندگیم نیست نمیدانم شاید هم هست .. هنوز هم خیلی حرف برای گفتن دارم اما میخواهم مانند همیشه بماند در این دل اما مینویسمشان... شاید باید بنویسمشان...

 پ.ن: لطفا قضاوت نکنید... همین  

 

 

بعدا نوشت: نسترن جان پستات رو برداشتی؟ باز نمیشن برام... 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

fAnOos-ShAb بازدید : 13 چهارشنبه 1394/05/21 نظرات (2)

خيلي خيلي خيلي سخته اين همه ادم تو زندگيت باشه که مرهم دردا و کاراشون باشي ولي هيچکسو نداشته باشي تا باهاش يه دل سير درد ودل کني...  

روز شادي که ادم زياده اوني که تو روز غما پيش ادم ميمونه يعني بهترينه... هيچوقت نداشتم همچين ادمي رو تو زندگيم....

خداجونم باز دم خودت گرم...  تنهام نذار...  

fAnOos-ShAb بازدید : 10 دوشنبه 1394/05/19 نظرات (1)

یه آهنگ پــــــر از خاطـــــــره.... 

 

 

چشای من پر خواهشه
نگاه تو یه نوازشه
برای این دل دیوونه
دلم برات پر میکشه
صدات واسم آرامشه
نگات مثل نم بارنه
دوست دارم دلم می گیره بی تو بی هوا
هر لحظه قلب من میشکنه بی تو بی صدا
عشقت تو خونمه قلب تو قلب منه
هر جا تو هر نفس دل واسه تو می زنه
کی غیر تو عزیزم همه حرفامو می دونه
اشکامو کی میفهمه غم چشماموم میخونه
عشقت کار خدا بود که تورو به دلم داده
دنیا منو فهمیده مهرت به دلم افتاده
دوست دارم دلم می گیره بی تو بی هوا
هر لحظه قلب من میشکنه بی تو بی صدا
عشقت تو خونمه قلب تو قلب منه
هر جا تو هر نفس دل واسه تو می زنه
دوست دارم دلم می گیره بی تو بی هوا
هر لحظه قلب من میشکنه بی تو بی صدا
عشقت تو خونمه قلب تو قلب منه
هر جا تو هر نفس

fAnOos-ShAb بازدید : 8 یکشنبه 1394/05/18 نظرات (1)

باید باشن آدمایی که تکن... خالص و بی ریا... باید باشن آدمایی که هرجای دنیا هم بری تو عمق زمین هم فرو بری باز به یادتن... باز معرفتشون

توصیف نشدنیه... باز با هر حرفشون حس میکنی کسی هست که بی منت براش مهمی...

یادم نمیاد هیچ وقت حتی یه ذره ازت ناراحت شده باشم هیچوقت... همیشه خیلی هوامو داشتی حتی وقتایی که شاید اصن یادمم بهت نبود... 

خیلی اتفاقی باهات آشنا شدم اما شدی جزو عزیزترین هام...

میدونم الان خیلی دیره ولی بدون و باور کن اونروزا خیلی سرم شلوغ بود واقعا و دوست داشتم وقتی بگم که خیالم راحت تر شده باشم... 

 

نسترن جون بهترین و بامعرفت ترین و عزیزترین تولدتــــــــــ خیلیــــــــ مبارکـــــــــــ خانوم کوچولوی مهربون من همیشه بخندی... قلب

fAnOos-ShAb بازدید : 9 یکشنبه 1394/05/18 نظرات (2)

بی تفاوتی بزرگترین انتقامه... انتقامی که از همچی میشه گرفت...

بی تفاوتی قرار نیست تا ابد ضربه بزنه از یه جایی به بعد این بی تفاوتی فقط میشه خاطره ها... شایدم اکثرش خاطره های خوب...

بی تفاوتی خودش یه نوع ببخشش هست...

گاهی باید بی تفاوت بود همین و بس.... 

 

 

 

+++ زهرا اینم لینک آهنگ... الانم رو وب هست... 

http://songtext.in/33994_%D8%AA%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%D9%85-%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%A7%D9%86.html/

...

fAnOos-ShAb بازدید : 5 شنبه 1394/05/17 نظرات (3)

شاعر ميفرمايد.: کس نميدونه اين دل ديوونه وقتي ميگيره از تو ميخونه....  

دوري و ازم جدايي ولي کنج دل يه جايي داري... مث نبضي تو وجودم که ميزني و بي صدايي.. 

fAnOos-ShAb بازدید : 11 چهارشنبه 1394/05/14 نظرات (2)

سال ها گذشت ....

فهميدم هميشه اونى كه ميخواى نميشه...!

 

فهميدم هركسى كه باهاته الزاماً "دوستت" نيست!

 

فهميدم كسى كه توو نگاه اول ازش بدت مياد يه روزى ميشه صميمى ترين دوستت و بلعكس... ! 

 

فهميدم كه بى تفاوتى بزرگ ترين انتقامه...

تنفر يه نوع عشقه، دلخورى و ناراحتى از ميزان اهميته...! غرور بزرگ ترين دشمنه ،خدا بهترين دوسته، خانواده بزرگ ترين شانسه، سلامتى بالاترين ثروته، آسايش بهترين نعمته ... 

 

فهميدم" رفتن" هميشه از روى نفرت نيست وهركى زبونش نرمه دلش گرم نيست...

هركى اخلاقش تنده،جنسش سخت نيست وهركى ميخنده، بدون درد و غم نيست!

ظاهر دليلى بر باطن نيست...

 

 

 

 

+++ آهنگ وب ... واقعا تاحالا صدای یه خواننده تا این حد با روح و روانم بازی نکرده بود.... از ته دل میگم که خیلی خوندنتو دوس دارم ... از خدا میخوام که تو آرامش باشی چون حقته... نه چون رفتی اهنگاتو انقدر دوس داشتم ... دقیقا 1 سالی میشد که با آهنگات آشنا شدم و استارت اینکه باعث شد از آهنگات خوشم بیاد این بود که داشتم تلفتی با یه نفر حرف میزدم  بعد اونم داشت این اهنگ رو گوش میداد... یادمه بهش گفتم عه اینو کی خونده من خیلی دوسش دارم اهنگشو بعد که اسمتو گفت کم کم به اهنگات علاقه مند شدم.... 

امروز یه سری کلیپ درمورد  مریم قاسمی و مصاحبش دیدم... از قضاوت متنفرم ولی کلا میشه فهمید شما یه فرشته بودی... 

fAnOos-ShAb بازدید : 11 یکشنبه 1394/05/11 نظرات (2)

بچه ها؟ دیدم کلیپ قسم میخورم از هنگامه رو... عجب دقتی دارین... اره خب دقیقا نیمرخ دختره شبیه منه... و قسمت فوقانی صورتش :) ولی کامل که نه... البته گفتین میبینین یاد من میافتین کلی مرسی قلب

fAnOos-ShAb بازدید : 11 جمعه 1394/05/09 نظرات (2)

ﺗَﻪ ﺍُﺗُﻮﺑﻮﺱ، 

ﺁﻥ ﺻَﻨﺪَﻟﯽ ﺁﺧَﺮ، 

ﮐِﻨﺎﺭِ ﺷﯿﺸﻪ

ﺑِﻬﺘَﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼِ ﺩُﻧﯿﺎﺳﺖ

ﺑَﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﻣُﭽﺎﻟﻪ ﺷَﻮﯼ ﺩَﺭ ﺧُﻮﺩَﺕ

ﺳَﺮَﺕ ﺭﺍ ﺑِﭽَﺴﺒﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ

ﺯُﻝ ﺑِﺰَﻧﯽ ﺑﻪ ﯾِﮏ ﺟﺎﯼِ ﺩﻭﺭ

ﻭ ﻓِﮑﺮ ﮐُﻨﯽ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ...

ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺭَﺕ ﻣﯿﺪَﻫَﺪ ...

ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﭼِﺸﻤﻬﺎﯾَﺖ ﺧﯿﺲ ﺷَﻮﺩ، ﺍَﺯﺣُﻀُﻮﺭِ ﭘُﺮ ﺭَﻧﮓِ

ﯾِﮏ ﺧﯿﺎﻝ

ﻭ ﯾﺎﺩَﺕ ﺑِﺮَﻭَﺩ ﻣَﻘﺼَﺪَﺕ ﮐُﺠﺎﺳﺖ

ﻭ ﺩِﻟَﺖ ﺑِﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺩُﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﮤ ﻫَﻤﯿﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ

ﺍُﺗﻮﺑﻮﺱ

ﮐُﻮﭼَﮏ ﺷَﻮَﺩ ...

 ﻭَ ﺩِﻧﺞ ﻭ ﺗَﻨﻬﺎ ...

ﺁﻩ ﺑِﮑِﺸﯽ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺁﻭَﺭﯼ ﺣِﻤﺎﻗَﺖ ﻫﺎ

ﺷﯿﺸﻪ ﺑُﺨﺎﺭ ﺑِﮕﯿﺮَﺩ ﻭَ

ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍَﻧﮕُﺸﺖ ﺑِﻨِﻮﯾﺴﯽ " ﺁﯾَﻨﺪﻩ "

ﻭ ﺩِﻟَﺖ ﺑِﮕﯿﺮَﺩ ﺍَﺯ ﺗَﺼَﻮﺭَﺵ ...

ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﭼِﺸﻤﻬﺎﯾَﺖ ﺭﺍ ﺑِﺒَﻨﺪﯼ

ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧَﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺩَﺭﺧُﻮﺩَﺕ ﮔِﺮﯾﻪ ﮐُﻨﯽ 

ﺍﯾﻨﺠﺎ ... 

ﺁﺩﻣــــــــــﺎ ﻓﻘــــــــﻂ ﺗـــــــﻮﯼ ﺗﺮﺍﻓﻴﻜــــــــ ﭘﺸﺘـــــــــــ ﻫَﻤﻦ !!!......

fAnOos-ShAb بازدید : 12 سه شنبه 1394/05/06 نظرات (10)

می خواهم همه چیز را بگذارم و بگذرم

 

چه سخت است ...

انتخاب.... چه سخت است تظاهر ... 

چه سخت است انتخاب میان ماندن و رفتن.. میان بودن و نبودن ... 

چه سخت است با تمام دل بغض کردن .. بغضی که باید آب شود باید اشکی جاری کند اما فقط خفه ات میکند تا مرز جنون...

چه تلخ است بدانی نمیشود و بمانی... بمانی میان دوراهی های پوچ ذهنت... میان دوراهی هایی که نمیدانی کدام آرام میکند این تپش ضربان قلبت را...

چه سخت  است تنهابه بیابان رفتن... تنها محکم ایستادن... تنها سیاهی دیدن و سفیدی تجسم کردن... 

چقدر زخمی ات میکنتد خاطراتی که خنجر میزنند بر پاهای برهنه ای که به آرامی قدم بر میدارند برای ساختن فردای اجباری... برای ساختن روز هایی که پراز خاطره اند .. خاطراتی که ماندند تا به جای تجربه خنجر بزنند برهمان بغضی که جا خوش کرده میان رگه های گلویم...  

چقدر سخت است نتوانی عمق دل و ذهنت را توصیف کنی... اما فقط منتظر میمانی تا تمام شود.. تمام شود تمام این سیاهی ها تا ببینی همان تصور سفیدت را... 

باید بشود... باید بتوانم تا هنوز هم صبر کنم تا هنوز هم بغض های شکسته نشده ام را قورت بدهم... میدانم میشود باید بشود .. باید ببینم این سفیدی را ... باید بخواهم این سفیدی را با تمام وجودم....

 

 

 

+++ زهرا هرچی اومد به ذهنم نوشتم...

 

fAnOos-ShAb بازدید : 8 شنبه 1394/05/03 نظرات (2)

‏چقدر اين متن دلنشينه

 

 

 

…. ﻭﻗﺘـــــﯽ ﺍﺯ ﯾـــــﻪ نفر ﻣﯿـــــــﺮنجی

     

     ﺣﺘـــﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﮕــــﯽ ﺑﺨـــــﺸﯿﺪیش

 

          ﯾﻪ ﭼــــﯿﺰﯼ ﺗﻪ ﺩﻟــــﺖ ﻣﯽ ﻣـــﻮﻧﻪ

 

         ﮐﯿـــــــﻨﻪ ﻧﯿـــﺴﺖ ...

   

       ﯾﻪ ﺟــــــــﺎﯼ ﺯﺧـــــمه... 

  

       ﯾﻪ ﭼﯿــــــﺰﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯿـــــــﺬﺍﺭﻩ...      

    ﺍﻭﺿـــــــﺎﻉ ﻣﺜﻞ ﻗﺒــــﻞ ﺑﺸــــﻪ...!

 

       ﻫـــــﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﮐﻨــــﯽ 

       و ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﺍﻩ

                                         ....ﻭ ﺑﮕﯽ ﻧـــﻪ ...  

        ﺑﯽ ﻓﺎﯾـــــــﺪﻩ ﺳﺖ!  

 

  

      ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﯾﻦ ﻭﺳـــــﻂ ﺍﺯ ﺑﯿــــﻦ ﺭﻓﺘـــــﻪ

          ﻭ ﺟﺎﯼ ﺧــــﺎﻟﯿــــﺶ ﺗﺎ ﻫﻤﯿـــــﺸﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑــــﻨﻪ 

 

    

    ﯾــــﻪ ﭼﯿـــــــﺰ سنگين ﻣﺜـــــــل 

               ""ﺣـــــــــﺮﻣـــــﺖ ""

fAnOos-ShAb بازدید : 11 دوشنبه 1394/04/29 نظرات (5)

مدتهاست

تصميم گرفته ام

هر گاه كسے را نخواستم

يا از او رنجيدم

يا دلم را شكست

به يادِ روزے باشم كه ممكن است هرگز در دنيا نباشد !

آن روز را مرور مےكنم

آن قدر كه نبودنش را باور كنم بعد در ذهنم برايش غمگين مےشوم !

و شايد يك عزادارےِ ذهنے و بعد آرزو مےكنم كاش بود و از او مےگذشتم.

بعد به خودم مےگويم

حالا او هست پس ببخش و فراموش كن.

از بخششم شاد مےشوم

و از بودنِ او شادتر

به همين راحتے

اين فرمولِ آرامشِ من است.

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 63
  • کل نظرات : 270
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 27
  • بازدید ماه : 32
  • بازدید سال : 34
  • بازدید کلی : 8,158
  • کدهای اختصاصی

    دانلود آهنگ جديد