loading...
فانوسی در دل ♀ تاريکي شب

...

fAnOos-ShAb بازدید : 10 دوشنبه 1394/04/29 نظرات (2)

گاهى ...

دلت"به راه" نیست!!

ولى سر به راهى ...

خودت را میزنى به "آن راه" و میروى...

و همه، 

چه خوش باورانه فکر ميكنند..

که تــو..

"روبراهى".

fAnOos-ShAb بازدید : 13 پنجشنبه 1394/04/18 نظرات (6)

دردودل ... دردودل که میکنی ...

یعنی...

ضعف هایت ... دردهایت را...

میگذاری توی سینی و تعارف میکنی ..

که هرکدامش را میخواهند بردارند...

تیزکنند...

تیغ کنند...

و بزنند به روحت...

 

 

+++ لازم به ذکره که هنوزم پیدا میشن آدمایی که اینطوری نباشن :) که وقتی صفحه گوشیتو نگاه میکنی بدونی هنوزم هستن آدمایی که فرق دارن... اونم یه فرق اساسی :)

fAnOos-ShAb بازدید : 9 سه شنبه 1394/04/16 نظرات (0)

اینجا هیچ اعتباری ندارد جز ثبت حرف هایی...

 

شاید خیلی وقتا بریدیم مثل همین الان و چند وقت پیش... شاید خیلی اتفاقا افتاد که از هم دورمون کرد... شاید خیلی وقتا دونسته و ندونسته دل همو شکوندیم...

اما خیلی وقتا از ته دل خندیدیم... یه وقتایی خیلی دلم شکست ولی اصلا دوست ندارم درمورد اینا صحبت کنم... اون فکراش واسه خودمه!!!!

از همه اینا بگذرم اخه همکلاسی های خل و چل من :) ما که قرار دارو بدیم دست مردم و آینده ساز بشیم خدا به فریاد آینده سازای بعدی برسه:////

کاش میشد قبل از اینکه تا 2 سال دیگه تموم بشه فقط خاطره های خوب میساختیم و ثبت میکردیم... ان لحظه هادیگه هیچوقت تکرار نمیشن..

مطمئنم همه این سختی ها یه روزی تو دل ما جا میشن اما فقط تحمل ما کمتره...خودتون بهتر میفهمین...

 

چی میشد همه استادا پایه بودن مثل اون استاد عزیزی که خودتون درجریانین ...هرکاری میکردیم میگفت خدا زیادتون کنه اخه کی شمارو راه داده :)) 

دلم برای لحظات خوش خیلی بیشتر تنگ میشه...

برای اون کاری که پنج نفری با افتخار انجامش دادیم حتی بعدش چقد سرزنش شدیم!!!! این حرفا رو فقط من و شما میفهمیم... 

 

 

 

اضافه نوشت: خدایا میسپارم دست تو همچیو... خودت آروم کن دلا رو...

fAnOos-ShAb بازدید : 7 شنبه 1394/04/13 نظرات (1)

چرا انقد کم یابن؟ وقتی انقدر به وجودشون نیازه...

چرا آنقدر کم هستن آدمهایی که به هیچ سخنی حرفاهایت را از عمق چاه قلبت بخوانند؟ 

مگر همیشه فقط باید طوماری گفت و نوشت تا فهمیده شد...

 

 

اصن نوشتن تکست رو ولش میکنم... واقعا دارم فکر میکنم چرا انقد کمن آدمایی که بدون حرف زدن بفهمنت...

حالا شاید این توقع زیادیه... چرا کمن آدمایی که بفهمن خیلی چیزا توصیف کردنی نیست؟؟؟

نمیشه همه ی حرفها رو توصیف کرد که... یه سری از حس ها توصیف نشدنین...

؛)

fAnOos-ShAb بازدید : 11 چهارشنبه 1394/04/10 نظرات (3)

وقتي بايکي درس رو گذرونده باشي که از نظر خودش هيچي نميدونه...  ولي از نظر ما اتفاقا خيلي هم پره...  راستش ديدم بهش عوض شد.. شاي  ديگه هيچ درسي باهاش نداشته باشم اما واقعا واسه ما پنج تا خاطره هاي تکرار نشدني ساخت...  نميشه زياد تعريف کنم :)لدوکل که تا باشه از اين استاداي خاطره ساز! 

fAnOos-ShAb بازدید : 10 چهارشنبه 1394/04/10 نظرات (2)

مينشينم پس از خستگي روزمره... محو صفحه گوشي خود ميشوم بي آنکه پيام ها را بخوانم يا شايد هم ميخوانم و آنطور که بايد دقت نميکنم...

 گاهي بعد از دوروز تازه به خاطر مي آورم که چه گفتند و من چرا آنگونه پاسخ داده ام...  اما در کنار تمام اينها بيشتر اين را ميفهمم که بزرگ شده ام خيلي بزرگ تر از تصوري که حتي تا ماه پيش داشته ام...

 مگر ميشود تغييري بدون حس باشد؟ درد دارد... بزرگ شدن از آن درد هايي که خودت هم نميداني سرچشمه هايشان از کجاست! از همان دردهايي که اشک به چشمانت مي آورد و تو بعد از اين اشک ها باز نميخواهي به عقب برگردي تا درست کني خيلي از اتفاقات را...

 خودت را آرام ميکني و اشک چشمانت را پاک...  با خود ميگويي بايد پيش مي إمد که به اينجا برسم...  و حال نيز بايد پيش آيد که به حال و احوال متفاوت تر سال بعد برسم...  پس کوله بار تجربه پر از دردو حس توصيف نشدني از کجا مي آيند؟!! 

fAnOos-ShAb بازدید : 15 دوشنبه 1394/04/08 نظرات (1)

ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﭼﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﻮ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﻪ

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎ

ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ !

ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ , ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ

ﻧﻔﺴﻬﺎﯼ ﺁﺧﺮﺵ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ; ﭘﺲ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺁﺭﻭﻣﺶ

ﮐﻨﯽ ; ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺭ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﻪ, ﭘﺎﺩﺯﻫﺮﺷﻮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽ ﮔﯿﺮد

ﻣﺮﺩ ﺭﺍﺑﻪ ﻋﻘﻠﺶ ﺑﻨﮕﺮ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺗﺶ

ﺯﻥ ﺭﺍﺑﻪ ﻭﻓﺎﯾﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻟﺶ

ﺩﻭﺳﺖ ﺭﺍﺑﻪ ﻣﺤﺒﺘﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﮐﻼﻣﺶ

ﻋﺎﺷﻖ ﺭﺍﺑﻪ ﺻﺒﺮﺵ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﺩﻋﺎﯾﺶ

ﻣﺎﻝ ﺭﺍﺑﻪ ﺑﺮﮐﺘﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭﺵ

ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﻴﺶ

ﺩﻝ ﺭﺍﺑﻪ ﭘﺎﮐﯿﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ !

fAnOos-ShAb بازدید : 16 جمعه 1394/04/05 نظرات (3)

ميگم, بايد برم با خودم تنها باشم...  

ميگي باشه .  

ميگم ببخشيد ولي بايد ميرفتم و با خودم خلوت ميکردم. 

ميگي  ميفهممت حالا آروم شدي؟!  

ميگم نه ولي خالي تر شدم ...  

خالي تر شدم به معماي خالي شدن نيست.. 

...

fAnOos-ShAb بازدید : 9 چهارشنبه 1394/04/03 نظرات (1)

قرار نيست من اونجوري زندگي کهنم که دنيا دوست داره...  پس دنيا هم اونجوري نيس که من دوس دارم... 

بايد يه چيزايي عوض بشه...  بايد تغييرشون بدم...  خدايا هنوزم نيرو لازم دارم لطفا هنوزم...  :)

fAnOos-ShAb بازدید : 6 یکشنبه 1394/03/31 نظرات (1)

پرسه میزنم در افکارم.... فکر میکردم دیگر چیزی یا کسی قلبم را به درد نمی آورد دیگر از رفتن کسی اشک به چشمانم نمی آید.

هه همش فکر بود و خیال... فکر میکردم از یه جایی به بعد همچی درست میشه... دیگه ذهنم تو مشت خودمه... دیگه چراغش دست خودمه... جرقه هاش.. خنده هاش... غصه هاش...

فکر میکردم دیگر سنگ شده ام از گل لای مردمان... از گل و لای چشمان و قلبشان...

اما نمیشود نشد که بشود که بتوانم یا بخواهم که بتوانم...

بعد از این همه مدت پرواز تو قلبم را به درد آورد ... این اشک ها با تمام اشک هایی که تا 3 سال اخیر ریختم متفاوت بود.... تو مراسم یاد بودت از ته دلم اشک ریختم... چون نمیتونستم توصیف کنم حالمو رفتنتو... مهربونیاتو... مرد بودنتو... فرشته بودنتو... نمیدونم چطور میتوانم بنویسم از تو و پاکی وجودت... هوای مارا هم داشته باش اونور...

میتپد قلبم برای بچه ای که تمام دغدغه اش فروختن آینده ی فال های حافظ در دستانش است و نگاه معصومانه اش که قلبم را فشار میدهد انگار هرلحظه قرار است رگ آئورتم جای خودش را به رگ های ریوی دهد و ببند راه گلویم را تا بشکند این بغض که کوهی شده است برای خودش...

گاهی فقط مینشینم اما فکر میکنم 24 ساعت را کم آورده ام... حالا میفهمم که این 24 ساعت صرف فکرهایی شد که فکر میکردم نکرده ام... فکر هایی که گمان میکردم ذهنم خالیست از هر دغدغه ای...

اما حتی خیالش هم زیباست دلت را بدهی به دریاهای بی انتها ... از آنهایی که تا چشم کار میکند موج اند و موج و آبی... از آنهایی که دلت میخواهد فقط یک قایق داشته باشی برای خودت و تا عمق آن فرو روی...بروی و بروی تا ذهنت کامل شسته شود از تمام دغدغه ها... دو دلی ها.... دلگرفتگی ها.... مگر دیگر به گمان خودمان چقدر فرصت باقیست... چقدر که صرف لبخندی از ته دل شود.صرف ساده گرفتن, زلال گرفتن...

این بار نمیخواهم چیزی را درست کنم میخواهم بگذارم بگذرد خود به خود تا مرا به کجای ناکجا آباد ببرد... اما فقط بگذرد...

تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 63
  • کل نظرات : 270
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 11
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 20
  • بازدید سال : 22
  • بازدید کلی : 8,146
  • کدهای اختصاصی

    دانلود آهنگ جديد